- میخوام دنیا رو عوض کنم استاد!

- تا مجردی عوضش کن!

- چه ربطی داره استاد؟

- ربطش اینه که وقتی متأهل بشی حتی کانال تلویزیونم نمیتونی عوض کنی ، چه برسه به دنیا!

 

 

این جوکی بود که یکی از دانشجوهای همسر براش فرستاده بود و امشب برام خوند. و من با شنیدنش یاد یه اتفاقی افتادم که با خودم گفتم بد نیست اینجا درباره ش بنویسم.

 

 

یکی از خرابکاریای سارا خانوم ما در دوره عقد و اوایل زندگی مشترکش این بود که با بی تجربگی ، زندگی میثم رو بشدت تک بعدی کرده بود. میثم به کار و فعالیتای اجتماعیش نمیرسید. از درس جامونده بود. از تعادل خارج شده بود. از جمع دوستاش جدا شده بود. کاملا در اختیار زن و زندگی بود و از بیرون هر کی میدید میگفت عجب مرد زندگی ای!

و من وقتی از ماجرا و این طرز رابطه شون باخبر شدم ، با نهایت انصاف ، خواهرمو مقصر همه اینا دونستم و کلی دعواش کردم بخاطر این بی کیاستی ای که اسمشو گذاشته بود ت نه!

 

ماجرا برمیگرده به زمانی که آقامیثم رفته بود هیئتشون. دوستای چندین و چندساله ش بعد از مدتها دیده بودنش و بهش گله کرده بودن که اگه ازدواج اینه که تو کردی ، ما قیدشو کلا زدیم رفت. 

صمیمی ترین دوست میثم رابطه شو با میثم تموم کرده بود. چرا؟ چون آقا میثم ۶ ماه تقریبا هیچ رابطه خاصی با بهترین رفیقشون برقرار نکرده بودن! چون حتی جواب تلفنها و پیاماشم درست نداده بودن! چون از همه کارای اصلی و فرعی دوره تجردش دست کشیده بود و فقط و فقط شده بود شوهر سارا خانم ما! و به خیال خودشون خیلی خوش و خرم بودن ، غافل از اینکه دوستای مجردش بشدت نسبت به خودش و اساس ازدواج کردن ناامید شده بودن.

 

خلاصه همون شب آقامیثم خیلی شاکی اومده بود ماجرا رو بحالت انفجاری به سارا گفته بود که ازدواج با تو درس و هیئت و کارای تشکیلاتی و دوستای صمیمی و غیره و ذلک منو نابود کرده. و تنها دستاورد ازدواج من این بوده که صدتا سفر رفتیم و هزارتا کافه و رستوران و مهمونی و میلیون دفعه هم دونفره قدم زدیم. گفته بود پایان نامه و فارغ التحصیلیم عقب افتاده و عملا ازدواج جز این چیزا و یه سری حاشیه هیچ چیز دیگه ای برام نداشته. خلاصه میثم تا ته خط رفته بود و حسابی با همدیگه دعوا کرده بودن. دعوا کرده بودنا. یعنی میثم رسما گفته بود من این زندگیو دیگه نمیخوام و باشه واسه خودت و کسی که اهلشه. و سارای ما هم با شنیدن این جمله ترکیده بود و اونم یه سری بی انصافیای دیگه در حق میثم کرده بود.

 

خلاصه از سهم اشتباهات میثم که بگذریم ، سارای ما با بچه بازی و بی تجربگیش تبدیل شده بود به یه موجود منفور بین دوستای میثم. و بدتر از اون اینکه واقعا یه چهره بد از ازدواج و دخترای مذهبی ترسیم کرده بود تو ذهن اون جمع.

من؟ عمرا نمیتونستم کاری کنم در زمینه دوستای میثم و بهشون بگم که ازدواج نه اون چیزای رمانتیک تو ذهن شماست و نه این چیزایی که از میثم و سارای ما دیدین. اونا از دست من کاملا خارج بودن. تنها کاری که از من ساخته بود این بود که رابطه سارا و میثمو ترمیم کنم. و البته به سارا خانوم بفهمونم چه خرابکاری ای کرده! الحمدلله الان خیلی بالانس شدن و اون حس تمامیت خواهی سارا هم افت کرده. ولی خودش میدونه چه کاری کرده با دوستای میثم و چه دسته گلی آب داده که دیگه تقریبا غیرقابل برگشته.

 

 

اینا رو نوشتم که بگم احیانا اگه نوعروسی اینجا رو میخونه ، یا اگه مجردی داریم که انشاالله بحق خانوم زینب کبری (س) خیلی زود قراره بره خونه بخت و سفیدبخت بشه ، مراقب باشه چه تصویر و تصوری از خودش ، تأهل و ازدواج به همسرش ، دوستای مجرد همسرش و اساسا جامعه ارائه میده. 

 

ما زنها اساسا تمامیت خواهیم. یعنی تمام شوهرمونو برای خودمون میخوایم و حاضر نیستیم با کسی شریک بشیم. خدا این ویژگیو توی ما قرار داده تا خونواده مونو حفظ کنیم. ولی باید تو مسیر درست خودش بکار بگیریمش. همسرم این اصطلاحو برای یکی دو موردی که ما واسطه ازدواجشون شدیم بکار برد که من خیلی دوستش داشتم و براتون مینویسمش: اینکه ازدواج محدودیتهایی ایجاد میکنه. ولی با ازدواج قرار نیست موتور همسرمونو خاموش کنیم. بلکه قراره با دو تا موتور و قوی تر ، یه زندگی با ابعاد بزرگترو تجربه کنیم.

خلاصه که وقتی وارد زندگی مردتون میشین ، طوری عمل نکنین که همه کارایی که در دوره مجردیش میکرده تعطیل بشه. طبیعیه یه جاهایی محدودیت ایجاد بشه. ولی اینکه تصور کنین مرد مال منه و همه فعالیتای دوره مجردیش قراره تحت تاثیر من قرار بگیره ، غلطه.

بیاین پا بذاریم روی اون حس تمامیت خواهیمون و یه جاهایی به شوهرمون آزادی عمل بدیم تا اونم به کاراش برسه. رسالت من و شما اینه که همسر وقتی شب میاد کنارمون آرامش بهش هدیه بدیم و گرمش کنیم برای فردا صبحی که قراره دوباره برگرده به اجتماع و جهادش. نه اینکه تنش و تشویش ایجاد کنیم و سردش کنیم و نگهش داریم برای خودِ خودِ خودمون. شوهر ، برای زن نیست. شوهر ، برای کار و اجتماع هم نیست. شوهر ، مال خداست. همونطور زن ، برای شوهر و یا برای کارای خونه نیست. زن هم مال خداست. مراقب باشیم با اموال خدا چه میکنیم.

 

 

 

* زینت باشیم برای اهلبیت. ترغیب کننده باشیم برای ازدواج مجردها. الگو باشیم برای دخترا. راه درست و متعادل دین رو در پیش بگیریم ، طوری که مومنین و مومنات رغبت کنن به راهی که ما رفتیم وارد بشن. و این محقق نمیشه مگر اینکه در عمق زندگیمون ، گذشت و تعادل رو برقرار کنیم.

 

* همه اینایی که گفتم درباره آقایون هم به نحو دیگه ای صدق میکنه. میدونم دل خیلی از خانمها هم پره. ولی احساس کردم بیشتر مخاطبای اینجا خانم هستن و بهتره اونا رو مخاطب حرفام قرار بدم. ازم ناراحت نشین لطفا. بچه ها خیلی راحت بگم منم که زنم از رفتارای بعضی از شما جوونترا با همسراتون میترسم. بعضی از عقایدی که ابراز میکنین خیلی ترسناکه برام. چه برسه به پسر مجردی که یه چیزی ازتون میبینه یا میشنوه و تصورش از ازدواج خراب میشه. آدم هر عقیده ای رو ابراز نمیکنه. هر حرفی رو جار نمیزنه. هر کاری رو با شوهرش نمیکنه.

سارای ما که دوره عقدش حسابی خرابکاری کرد. ببینم شماها چه میکنین. [لبخند]


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها