یکی از بچه های سه ماه اخیرم تصادفی بود. دانشجوی پزشکی ای که تصادف کرده و صدمه زیادی خورده بود. ویلچرنشین شده و بخوام کاملا صادقانه بگم: اگه پاسخش به اپروچ درمانیش همینطوری ادامه پیدا کنه ، بچه م باید پزشکی رو کنار بذاره.

ولی. بنظرم در عین حال محمود میتونه بهترین پزشک دنیا بشه. راستش از نظر من بهترین پزشک دنیا کسیه که بیماری رو با عمق وجودش لمس کرده باشه. محمود اگه بجنگه و سرپا بشه ، یکی از دلسوزترین پزشکای این مملکت میشه.

خلاصه اکثر حواسم تو سه ماه اخیر به این شازده پسر گذشت. روز اول ، نماینده بچه ها رو صدا کردم و گفتم تموم بچه های همگروهیشو بیاره. نشستم یکی یکی باهاشون حرف زدم که یه همگروهی داریم که مدتی روی ویلچر همراهیمون میکنه. نه از باب نگاهای ترحم برانگیز ، بلکه از باب اینکه یکی رو داریم تو قد و قواره خودمون که یه مدت نمیتونه مثل ما آزادانه راه بره و حرف بزنه و بخونه و بنویسه. بهشون گفتم باید همه مون بجاش راه بریم و حرف بزنیم و بخونیم و بنویسیم. گفتم برادرمونه و شونه به شونه ش راه میریم. گفتم خودم هر کار لازم داشته باشه براش میکنم. خودم ویلچرشو جابجا میکنم. و فقط ازتون میخوام در جریان باشین که برادرمون کندتر از ماست و بخاطرش ما هم باید آرومتر قدم برداریم. بهشون گفتم حق شماست که آزاد باشین و با سرعت و قدرت بخش داخلیتونو بگذرونین. ولی تو این گروه یه آقا محمود داریم که نیاز به درک داره. اگه دوست دارین بدون حاشیه درستونو بخونین ، به نماینده بگین. خودم جابجاتون میکنم.


راستش اینه که یکی دو تا از بچه ها جابجا شدن. و من کسی رو جایگزینشون نکردم. عملاً گروهشون خلوت تر شد و طبیعتا من نمیخواستم بارش به بچه ها تحمیل بشه. اینه که یه کم بیشتر به خودم فشار میاوردم تا بتونم خلأها رو کاور کنم. و خب امیدم بود و همین بچه هایی که مونده بودن. روزای اول بچه ها خیلی حواسشون جمع بود. میومدن کمک برای جابجا کردن ویلچر آقامحمود نازنین. بعدترش یه کم عادی شد و گاهی من میموندم و محمود.

امروز ۳۰ آذر بود و دوره سه ماهه این بچه هامم با همه فراز و فرودش گذشت. و من همچنان معتقدم که محمودهایی که گاهی فقط و فقط یه بار میان تو زندگیمون و میرن ، اتفاقی نیستن. اصلا اصلا اصلا اتفاقی نیستن.


+ ماجراهای هر روزم با محمودو که برای مصطفی تعریف میکردم ، یه بار برگشت بهم گفت اگه من بیفتم روی ویلچر چی؟ اگه برای همیشه بیفتم گوشه خونه. به پام میمونی؟
من؟ هیچی نداشتم بگم. فقط اینکه شوخی نیست این چیزا که آدم بتونه روش ادعا کنه.
به مصطفی میگم خود مریض خیلی اذیت میشه. و اطرافیاش خیلی خیلی بیشتر.
میگه جانباز قطع نخاعی هم جزء مریضا حساب میشه؟
من؟ بازم هیچی ندارم بگم.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها