امشب مثل سالهای قبل، رفتیم مهمونسرای دانشگاه همسر تا در جمع خانوادگی همکاراش افطار کنیم. در اصل مهمونیشون برای دیشب بود و به خاطر کشیک من، مهمونی رو موکول کرده بودن به امشب. منم که امروز پست کشیک بودم و حسابی خواب آلود. حتی دوش عصر هم نتونست سر حالم کنه و خمیازه پشت خمیازه به جسمم حمله می کرد. بعد از صرف افطاری و شام اومدیم توی آلاچیقهای محوطه مهمانسرا تا چای و میوه بخوریم و گپ بزنیم. و البته خمیازه های مکرر من که سوژه جمع شده بود.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها