نماز صبح امروزو دوباره با همسر رفتیم مسجد. این بار با سلام و صلوات بردنمون صف اول. حس بدی داشت. به همسر گفتم مثل اینکه مسجدمونو دیگه باید عوض کنیم. گفتن اون آقایی که اون روز ارست کرده بود زنده ست و توی CCU یکی از بیمارستانای نزدیک خونه مون بستریه. امشب کشیکم ، ولی قرار شد فردا با همسر یه سر بهشون بزنیم.

و حالا من دارم کارامو میکنم که زودتر از هر روز برم بیمارستان. اونقدری جلوی اتندها بُرش دارم که واسه این سه روز بتونم مورنینگو هوا کنم و  سر راند هوای بچه ها رو داشته باشم. ناسلامتی دیشب ، شب قدر بوده و اینجا جمهوری اسلامیه. یعنی فردای شب قدر همه چی باید دیرتر شروع بشه. یعنی اولویت با خدا و دین خداس. یعنی فردای شب قدر اینترن نباید اذیت شه. یعنی فردای شب قدر باید هوای هر کسی که به اندازه یه سبحان الله بیدار مونده رو داشت. بریم به امید خدا ببینیم چقدر میتونیم با سکولاریسم بیمارستانی مبارزه کنیم.

+ بیاین این چند روز هر جایی هستیم هوای آدمای اطرافمونو داشته باشیم. آدما شبای قدر بیدارن و روزش خسته تر و کم حوصله تر. آدمایی که خدا آمرزیدتشون دیگه. پاک و معصوم شدن دیگه از امروز. یه جور دیگه نگاشون کنیم. مثل آمرزیده ها. مثل بچه ها. مثل عزیزای خدا.

+ دوره اینترنی به ازای کارایی که از مریضام باقیمونده بود روی دستم میزدم. دیشب به یاد اون روزا یه رو دل مریضم گذاشتم تا یادم بمونه باید خوبش کنم. یادم بمونه دل جای امامه نه مرض. یادم بمونه حرم خداس نه غیر خدا. یعنی میشه یه روز فقط از خدا پر شه؟

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها