از کشیک دیشب بگم براتون که خیلی خوب و خلوت بود. ساعت ۱:۳۰ صبح رفتم پاویون یه کم استراحت کنم که دیدم یکی از اینترنهام نشسته داره عین ابر بهار گریه میکنه! رفتم کنارش نشستم میگم چی شده؟ میگه هیچی و دوباره قلپ قلپ اشکش میاد بچه م! میگم نیدل استیک شدی؟ میگه نه خانوم دکتر. میخندم و با شیطنت میگم شکست عشقی؟ وسط گریه ش میگه نه خانوم دکتر. میگم پس چی شدی تو دختر؟ میگه هیچی و به گریه ش ادامه میده.
اینترن هم کشیکش یه آقا بود. صداش کردم پشت در پاویون. میگم چرا داره گریه میکنه؟ میگه دکتر فلان (رزیدنت سال اول) وادارش کرده بره کل بیمارستانو دور بزنه و بخش به بخش باهاش تماس بگیره. میگم اونوقت چرا آقای دکتر این کارو کردن؟ میگه بهش گفتن بیمارو TR کن. اینم گفته بیمار آقائه. اینترن آقا باید انجامش بده. دکتر هم عصبانی شده و گفته وقتی میگم بکن رو حرفم حرف نزن. اول وادارش کرد TR تحریکی بکنه و بعدم فرستادش کل بیمارستانو دور بزنه!

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها