تو قرآن دلنشینی که خدا بهمون هدیه داده یه محبت» میبینیم و یه مودّت». از دوره حفظ قرآنم یادم میاد که استاد میگفتن محبت برای قلبه و مودت برای قالب. بعد میگفتن که پیامبر برای اجر خودشون از ما مودت نسبت به اهلبیتشونو خواستن. میگفتن مودت یعنی ابراز عملی محبت قلبی. یعنی محبتمونو تو دلمون نگه نداریم. بریم راه ابرازشو یاد بگیریم و ابرازش کنیم. میگفتن ابراز محبت یعنی مراعات کردن حق محبوب. هر محبوبی حقی بر گردن ما داره که باید رعایت بشه. درباره اهلبیت میگفتن مودت یعنی اطاعت ازشون. یعنی ذوب شدن در وجودشون. یعنی تلاش برای اینکه تمثال اهلبیت بشیم. بعد مثال میزدن که حجاب گذاشتن یعنی مودت اهلبیت. خوش اخلاق بودن یعنی مودت اهلبیت. مراعات احوال دل مردم یعنی مودت اهلبیت. همسرداری و تلاش برای کسب رضایت شوهر یعنی مودت اهلبیت. تربیت فرزند صالح یعنی مودت اهلبیت. و خلاصه هر کاری که از محبت درون قلبمون به اهلبیت نشأت بگیره و در قالب عملی مطابق سنت اونها ظهور کنه یعنی مودت اهلبیت.

 

اما از اهلبیت که بیایم پایینتر ، تو روابط زن و شوهری هم اغلب ماها مشکل محبتی با همدیگه نداریم. زن و شوهر ابتدای مسیر زندگیشون غرق در محبت همدیگه ن. ولی شاید اصل مشکل زندگیای ما مودّته. یعنی نحوه ابراز محبت. یعنی ادا کردن حق محبوبمون. و در حالیکه حواسمون نیست ، بعد از یه مدتی به تدریج این کمبود مودّت سرایت میکنه به قلبمون و محبت قلبی رو هم کمرنگ میکنه و مشکلات بعدیش پیش میاد. وگرنه از همون اولش همه مون عاشق همدیگه ایم و گرماشو تو دلمون حس میکنیم. ما - زن و شوهرا - پا به پای همدیگه باید کار کنیم روی مودت تا روز به روز محبت قلبیمون بیشتر بشه.

 

اینا رو گفتم که بگم یکی از مهمترین مسائل در ابراز محبت (یعنی مودّت) زبانه. و یکی از اولین نکات مربوط به زبان اینه که حین گفتگوهامون جملات آمرانه رو تبدیل کنیم به جملات پرسشی. زبان خیلی مهمه. هم در مودت با خلق و هم در رأس خلق ، مودت با همسر. مثلا بجای اینکه به همسرم بگیم: فردا بریم خرید!» ، میتونیم بگیم: حوصله شو داری فردا بریم خرید؟». کمرنگ کردن جملات آمرانه توی بطن و متن زندگی مشترک و تبدیل کردنش به جملات پرسشی ، خیلی خیلی مهمه.

 

یادم میاد وقتی کوچیک بودم ، یکی از مشکلاتی که مامان بابا با همدیگه داشتن سر لباس پوشیدن بابا بود. اول صبح بابای خدابیامرز لباس میپوشید بره سر کار که مامان خدابیامرزم میگفت بازم که این شلوارو پوشیدی؟! اون یکی رو بپوش! و بابا هم با یه لحن بدی جواب میداد که تو دوباره موقع رفتن من دست گذاشتی رو لباسام؟

من همیشه تو دلم میگفتم مامان از ته دلش بابا رو دوست داره. ولی بلد نیست موقع لباس پوشیدنِ بابا چطور محبتشو از تو قلبش بیاره تو زبونش و ابراز کنه.

 

اون روزا گذشت. ولی واقعیت اینه که منم دختر مامانم ام و پیله میشم به لباس پوشیدن همسرم. ولی سعی میکنم از راه درست باهاش مواجه بشم.

مثلا یه روز  بهش میگم میشه اون کت آبیه رو بخاطر من بپوشی؟ 

یه روز دیگه میگم آقای بامعرفت! دیشب شلوار مشکیه رو اطو کردم که بپوشیش دیگه. قابل نمیدونی ما رو؟

یه روز دیگه میگم نوچ! بلد نیستی مخ دخترا رو بزنی! اون پیرهن راه راهه رو بپوش ببینم دلم میره برات یا نه.

و هزار و یک قالبِ دیگه ای که میتونیم محبت قلبیمونو بریزیم داخلش و باهاش به همسرمون بفهمونیم که گیر دادن من به لباسات از روی محبتیه که تو قلبم بهت دارم.

 

جمعبندی اینکه یکی از اصول مرتبط با زبان ، متمرکز شده روی یه نکته ساده: تبدیل جملات آمرانه به جملات پرسشی. این کار یعنی شأن قائل شدن برای همسر. یعنی من همراهتم نه رئیست. یعنی من همسرتم نه بالاسرت. یعنی دوست دارم.

 

 

 

* قسمت بود اسم مامان بابا رو بیارم تو پستم. خدا همه مومنین و مومناتو رحمت کنه. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها