من و همسر چند سال پیش مدت خیلی کوتاهی رفته بودیم یکی از کشورای اروپایی. روزای آخری که اونجا بودیم یکی از دوستای خانوادگیمون دعوتمون کردن به شهر خودشون. یه شهر زیبایی بود به اسم بلونیا. رفتن ما به اون شهر خیلی اتفاقی مصادف شده بود با یه همایش بین المللی منطق و فلسفه علم. خیلی هم میگفتن این همایش در سطح جهان خفنه و فلاسفه بزرگ دنیا حضور دارن و فلانه و بهمانه. خلاصه ما با رانت دوستامون یه روز رفتیم و تو یه کارگاه یه روزه در حاشیه کنفرانس شرکت کردیم. اونجا مفاهیم بنیادین و منطق و ترند یک روش علمی کامل رو مطرح کردن. و بعنوان یه کار عملی از شرکت کننده ها خواستن که جمله ای از یکی از بزرگانشون درباره کمیّت و کیفیت رو در یه تعداد سطر مشخصی تحلیل کنن. اینترنت و همه منابع هم برای تحلیل در اختیارمون بود.

جمله شون این بود:

Not everything that can be counted counts; Not everything that counts can be counted.

و تحلیل من و همسر (که همچنان نگهش داشتیم توی ایمیلهامون):
This statement makes this challenge that we can compare countable concepts with uncountable? Something do not have discrete units and are not measurable values; such as peace, love, hope, and etc.; but they are valuable. For example, love cannot be counted like money, but money counts less than love. It means there are some qualitative (not countable) concepts which are more countable than quantitative (countable) concepts! We know they are worthier than the other ones; but we cannot determine how many or how much. Imam Ali’s statement is another example: Which one is better: Knowledge or wealth? He answered: Knowledge protects you and you must protect the wealth.”. Therefore, Imam Ali compared an uncountable concept (knowledge) with a countable concept (wealth). This kind of comparison is interesting! We can interpret that count” has two meanings in the main statement: can be measured” and to be important”. Thus, the statement can be rewrite as Not everything that can be measured is important; and not everything that is important can be measured.”. 

یادم میاد کلی تشویق شدیم بابت رویکردی که از کلام امیرالمومنین (ع) ارائه دادیم. ولی آخرش گیر دادن به یه چیز خیلی تباه. شاید یه ایراد گرامری. الکی الکی متنمونو ریجکت کردن. از بس منطقی و اهل منطق بودن [خنده]



* راستش امروز نتایج انتخابات بصورت عدد و رقم بالاخره منتشر شد. من با کلی ذوق اومدم که با آقای ن. .ا صحبت کنم درباره پیش بینیهایی که زیر پست آخرشون کرده بودم (

این پست). بعد با یه صحنه غریبی مواجه شدم. یکی اومده بود کامنت ساده منو بررسی منطقی کرده بود و بعد کلا با همین چهارتا خط من و آقای دکتر عادلمهربان رو شسته بود. بقول یکی از دوستای وبلاگیمون سر تا پام پوکرفیس شد! شاید باورتون نشه. ولی همین الان که دارم اینجا تایپ میکنم ، هنوزم اون کامنتو هضم نکردم! باید برم سر فرصت وب نویسنده شو بخونم ببینم فازشون چیه. ولی یه گپ کوچیکی زیر پست باهاشون زدم ببینم چندچندن با خودشون و ما و خدا و ماسوا.
خلاصه از کامنت ایشون و منطق بازیاشون یاد این خاطره و سفر و منطق و فلسفه علم افتادم و رفتم سراغ ایمیلها و این جملات انگلیسی رو پیدا کردم. اگرچه که مخاطب این پست به نسبت بقیه پستها فراگیری کمتری داره ، ولی امیدوارم که جالب باشه برای بچه هایی که به منطق و فلسفه علم علاقمندن.

* وای بچه ها! یه چیز آنلاینم همین الان بگم بهتون. چند دقیقه س یه صحنه ای رو برا اولین بار تو عمرم دارم میبینم. من غش. من ضعف.
همسرم دراز کشیده کف زمین جلوی تلویزیون. زهرا رو گذاشته رو شکمش. بچه خوابیده ها. کامل خوابه! آقا هم داره واسه خودش فوتبال میبینه. موندم از کاراش حرص بخورم؟ بخندم؟ تایپ کنم برا شما؟ نکشه بچه مو یه موقه؟
این کلیپای پدر و دختری بود که یه عمر میدیدیم و غش و ضعف میکردیم. الان نسخه زنده ش جلو چش! من برم بچه مو نجات بدم از دست باباش. یهویی ناگهانی ت نخوره بچه م بیفته رو زمین! خلاصه توصیه ای که الان به ذهنم میرسه اینه که بچه رو تنها بذارین ، ولی بچه رو با پدرش تنها نذارین!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها