این چند روز نشستم و دارم فایلهای روی کامپیوترمونو دسته بندی و مرتب میکنم. امروز رفته بودم سراغ فولدر عکسها و محو شدم توی خاطرات.
دو سال پیش یه همایشی توی ایتالیا بود که جناب همسر باید شرکت میکرد. توفیق اجباری شد منم همراهش برم. با یکی از همکارای خانمشون همسفر بودیم. و در واقع علت اصلی سفر منم همین بود. جناب همسر ملتمسانه خواهش کردن من همراهشون باشم تو این سفر مختلطی که با همکارشون داشتن [خنده]

اگه سفرای خارجی رفته باشین ، حتما این تجربه رو دارین که بمحض اینکه درهای هواپیما رو میبندن ، هوا بطور ناگهانی گرم میشه و مردم روسریهاشونو میندازن روی شونه هاشون که کمتر عرق کنن. بعدش مهماندار طفلکی میاد با التماس میگه کولرو روشن کردم که گرمتون نشه. تو رو خدا نیم ساعت دیگه دوام بیارین تا از مرز عبور کنیم. [خنده] خلاصه بماند که چی میشه اونجا. بگذریم.

اون خانمِ همکار جناب همسر هم اون روز یه مقدار گرمایی شده بود تو هواپیما. البته فقط یه کم. توی ایتالیا هم همینطور. هوا براشون هم گرم بود و هم سرد. یه چیز بیابینی بود براشون. خلاصه یه ترکیب جالبی به هم زده بودن. یعنی نه حجاب داشت و نه بی حجاب بود. من که خنده م گرفته بود. یه شترگاوپلنگ بامزه ای شده بود از ترکیب حجاب و بدحجابی و بی حجابی. من و همسر هم که هر جایی میرسیدیم نماز میخوندیم. طفلکی حرص میخورد از کار ما و آروم آروم خودشو میکشید کنار که کسی تصور نکنه ایشون همراه ماست. البته من و همسر هم که راه اذیت کردنشو یاد گرفته بودیم ، خیلی بدجنسی کردیم و بارها و بارها از این طریق اذیتش کردیم تا آخر سفر [خنده]
 
روز اول کنفرانس ، یکی از هم دانشگاهیای دوره پسادکترای همسرو دیدیم. یه خانم تونسی بودن. ایشون اهل تسنن بودن ، ساکن هلند ، خیلی محجبه ، خوش اخلاق ، صریح و خونگرم. توی برخورد اولمون منو بغل کردن و روبوسی کردیم. خیلی خوش برخورد بودن. یادم میاد بهم گفتن این قاعده رو بلدن که ایرانیا موقع روبوسی سه بار صورت همدیگه رو میبوسن و کلی خندیدیم سر این موضوعی که احتمالا برای همه مون روتین شده. بعدشم با اون خانم همکار جناب همسر دست و روبوسی کردن و البته یه تیکه سنگین بهش انداختن. همه این پست رو نوشتم برای اینکه جمله اون خانم دکتر تونسی رو بگم:
خانم تونسی گفتن شما موهات از زیر روسریت بیرونه و کاملا مشخصه بخشی از موهات. دوستمونم برگشت گفت به اندازه کافی حجاب دارم. خانم تونسی گفتن قرآن میگه مو باید پوشیده باشه. یک تار مو هم با همه موها هیچ فرقی نداره. خودتو اذیت نکن و روسریتو بردار.
و من تو دلم خیلی تحسینش کردم بابت نحوه بیان و استدلالش. صادقانه بگم که هیچ احساس تحقیری هم نداشتم که هموطن و هم مذهبم جلوی چشمم له شد. بنظرم بخاطر این بود که حس قرابت بیشتری با اون خانم سنّی تونسی داشتم تا با همکار همسر.

امشب داشتم به این فکر میکردم که خیلی از ماها چقدر تکلیفمون با خودمون روشن نیست. نحوه اداره جامعه توی این دوگانگیهای شخصیتی بی تاثیر نیست. اما اگه با خودمون صادق باشیم متوجه میشیم که تمام سهم این دوگانگیها معلول تهای اجتماعی حکومتمون نیست. ما حتی توی کشورهای خارجی هم که آزادیهای مدنظرمون رو میکنن ، تکلیفمون با خودمون روشن نیست. آدمایی شدیم که درگیر افراط و تفریطیم. یهویی داغِ داغ میشیم و تو یه چشم بهم زدن نسبت به همه چی سرد. آدمایی که عقده هایی که بواسطه وراثت و محیط در وجودمون ایجاد شده رو نمیشناشیم. به فکر رفع و رجوعش نیستیم. هر روز عمیقترش میکنیم و عقده های بزرگتری رو به نسل بعدیمون منتقل میکنیم. ما بقدری درگیر خارج و عوامل محیطی شدیم که از درون و المانهای محلی غافلیم. بقدری درگیر تکثراتیم که به خلوتامون نمیرسیم. ما بقدری حواسمون به خودمون نیست که داریم خودمونو متلاشی میکنیم. و بدون تعارف این مسئله ، مذهبی و غیرمذهبی هم نداره. [لبخند]
به هر حال. فارغ از مسائل مربوط به حجاب و عفاف که بهونه این پست بود ، خواستم بگم بیاین خودمون و عقده هامونو بهتر بشناسیم. شناختن عقده هامون خیلی میتونه کمکمون کنه. خلأهای شخصیتی یه بخشی از خودشناسی هستن ، و وقتی دقیق بشیم روی رفتارهامون ، متوجه میشیم که ریشه بعضی از گناهای شخصی و اجتماعیمون توی همین خلأها نهفته ست. بیاین ناراحت نشیم وقتی دوستمون خلأمونو بهمون میگه. بیاین استقبال کنیم از اینجور چیزا.

من قائل به خاکستری بودن توی رفتارها هستم. ما توی مسیر رشدمون ممکنه مدام اشتباه کنیم. ممکنه مرتکب گناه بشیم. پناه بر خدا از گناه. اصلا چیز کوچیکی نیست. ولی ممکنه گناه کنیم. بعدش توبه کنیم. بعدش گناه کنیم. بازم توبه و گناه و این سیکل تکراری. طبیعیه که خلأ و عقده داشته باشیم تو زمینه های مختلف. طبیعیه در عمل کامل نباشیم. هیچ عیبی نداره.
اما معتقدم توی عقاید نباید خاکستری باشیم. تکلیفمونو باید با خودمون روشن کنیم.




* ببخشین اگه خوب نمینویسم این مدت. ببخشین بابت پراکندگیها [لبخند]

* یکی از دوستام توی چند پست قبلی یه درخواستی کردن که حرفای خوبشون به درخواست خودشون ستاره دار شد. علاقمندم به احترامشون شروع کنم برای بچه های مجرد یه سری نکاتی درباره ازدواج بنویسم. البته اگه نی نی ها بذارن. دعا کنیم به همدیگه تو این ایام.

* همسر هم قول داده یه پست بنویسه اینجا. چشم براهشونیم [چشمک]

* بفرمایید. نظرها هم بازه. اگه خلأیی تو من میبینین با گوش جان میشنوم. دوستی رو در حقم کامل کنین لطفا [لبخند]

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها